ریحــــــــــــــــــــــــــــانه قشنگم

.............مینویسم تا همه بدانند دوستت دارم مادر

ریحــــــــــــــــــــــــــــانه قشنگم

.............مینویسم تا همه بدانند دوستت دارم مادر

این روزا چقدر دیر میگذرن

Your image is loading...

کوچولوی مامان این روزها داره دیر میگذره.نمیدونم چرا دوست دارم زود تموم بشه!!

دوست دارم این روزها مثل باد بگذره و من متوجه نشم.

الان تکون میخوری عزیزم.ولی مامان نمیفهمه که!!هنوز خیلی مونده تا متوجه بشه.

این روزها روزهای شیرینیه ولی شیرینیش وقتی کامل میشه که تو کوچولوی نازمون تو بغلمون باشی.

تو رو به خدا میسپریم.تو همه این مدتی که تو دل مامان جا گرفتی و بعدا که قراره تو دنیای بزرگ زندگی کنی.

کوچولوی من

  امروز  ۵ هفته از  احساس زیبای مادری من میگذره واقعا چشم انتظاری سخته مامان روز به روز ما به هم نزدیکتر میشیم  ومن زودتر تورو به اغوش میگیرم روزی که تو گلم رو بدم بغل بابایی تا  براش نمک بریزی وشیرین تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net

زبونی کنی تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنیدتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنیدتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

مامانی خوش اومدی

بسم الله الرحمن الرحیم

و ان یکاد الذین کفرو الیز لقونک با بصار هم لماسمعوالذکرویقولون انه لمجنون و ما هوالا ذکر للعالمین.


اینجا  میخواهم از روزهای قشنگم با مهربون همسرم و یه نی نی ناز که تازه وارد خونه ماست و خدای مهربون به من و همسری هدیه داده بنویسم
از خاطرات  قشنگ دوران بارداری و بزرگ شدن هدیه الهی ام توی دلم 


عزیزترینم از تو مینویسم که در یک روز پاییزی ورودت رو به من و بابایی که بی صبرانه در انتظار تو بودیم اعلام کردی ......... صبح روز 5مهربود که متوجه وجودت پاکت توی دلم شدم و با بابایی جون که بی صبرانه منتظر دیدنت هست 

 ناز مامان    چندماه بود که منتظر اومدنت بودم تا اینکه ۵  مهر بیبی چک مثبت شد در کمال ناباوری یکی دیگه برداشتم  باز م مثبت شد وفردا با  بابایی رفتم وازمایش دادم وعصر که برای جواب رفتم مسول ازمایشگاه گفت مثبته اما عددش کمه ترس تودلم افتاد وبتا ۱۰۰ بود  وسه روز دیگه بعداز تکرار ازمایش بتا ۵۰۰ شده بود ومن خیلی خوشحال بودم تا اینکه تو جمع مهمونی  تو خونه  عموت این قضیه رو به اونا گفتم خلاصه خبر مثل بمب ترکید وهمه جا پیچید وهمه به من  تبریک میگفتن  ومنم هی سرخ وسفید میشدم از خجالت بزرگترا " مامانم بابام  پدرشوهرم و.... " عزیزم قدمت به زند گیمون مبارکه 

ادامه مطلب ...